Ħ£§£ħ−ヌ¤M

§ قحط همدم است من به خوشامدگویی تابلوی خیابان هم دلخوش میشوم§

Ħ£§£ħ−ヌ¤M

§ قحط همدم است من به خوشامدگویی تابلوی خیابان هم دلخوش میشوم§

خواب دیدم...!

دستهای تو را
خواب دیدم

دو کوله بار حسرت و تردید
دو سایبان، دو انتظار رسیدن
آنگاه
چشمهای تو را
خواب دیدم

دو سر سپردۀ بیباک
دو راهزن، دو ستاره
آنگاه
قلب تو را
خواب دیدم

آن بیکرانۀ عاشق
رها، دیوانه وار صمیمانه
آنگاه
تو را
خواب دیدم

یک راز، یک فصل
یک ترانۀ بی پایان

و بیدار شدم،
عاشق شده بودم. 

 

 

بنام او که عشق را بی او نام بردن هدر دادن واژه است و بس...

 

شاید نشود به گذشته بازگشت و یک آغاز زیبا ساخت......

ولی می توان از هم اکنون آغاز کرد و یک پایان زیبا ساخت!!!!