Ħ£§£ħ−ヌ¤M

§ قحط همدم است من به خوشامدگویی تابلوی خیابان هم دلخوش میشوم§

Ħ£§£ħ−ヌ¤M

§ قحط همدم است من به خوشامدگویی تابلوی خیابان هم دلخوش میشوم§

دیوانگی

روزهایی هست که دیوانه میشوم

بی هوا فریاد میزنم که هیییییییییییی فلانی میدانی دوستت دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

انگار نمی فهمد....

گاهی هم هوای فریاد ندارم

 گوشه ای کز می کنم و با خودم زمزمه می کنم

دوستم دارد....دوستم ندارد....دوستم دارد....دوستم ندارد....

انگار دخیل های آرزویم را محکم نبسته ام باید بروم...باید بروم محکمشان کنم.شاید گره محکم دخیل های درخت آرزویم جایی در دلش باز کرد....